شبهای محرم
تولد رها
سلام به هم دوستان خوبم و دخترهای گل و گلاب خودخودم امیدوارم که همگی خوب و خرم باشید ، چهارشنبه 95/7/7 تولد رها جونم بوده ، دختر گل و گلاب خودم 5 ساله شد ، می خواستم زودتر این خبر رو بدم اما اینترنت در دسترس نداشتم ، دختر گل و گلاب خودم تولدت مبارک ، امیدوارم 120 سال بشی عزیز دلم می خواستم تولد رها برای هفته آتی تو مهد کودک بگیریم اما به محرم خورده ، خیلی ناراحت شدم ، حالا باید محرم و صفر رو صبر کنم ، عزیز من هنوز این خبر رو نمی دونه می دونم یکم دلخور میشه که تولدش عقب افتاده ، ولی مراسمهای محرم هم خیلی محترم هستند و باید بهشون احترام بگذاریم ، یک چیزی رو که از خیلی وقت منتظرش بود و همش بهم می گفت بخر ، براش گ...
نویسنده :
مامان
9:14
عیدتون مبارک سید کوچولوهای مامانی
وروجکهای من
سلام به همگی الخصوص دو وروجک مامان می خوام یکم از این دو گل خوشگل خودم بگم از شیطنتاشون ، بزرگ شدنشون و... گل اولم رها خانوم دیگه برای خودش خانمی شده دیگه چیزی به تولد 5 سالگیش نموده تصمیم دارم تولدشو تو مهد کودک بگیریم ، تو فکرم که برای تولدش چی بخرم ، خیلی کنجکاو شده و هر چیزی رو سئوال می کنه و همش به من میگه ، این یعنی چی ؟؟ بعضی اوقات سئوالاتی می کنه که نمی دونم چی جوابشو بدم خیلی به من وابسته هست ، خیلی سعی می کنم این وابستگیشو کمتر کنم ، فکر کنم با دادن مسئولیت بهش یکم موفق شدم ، گل دومم رونیا خانوم که دیگه بزرگ و خانوم شده الان یکسال نیم رو رد کرده ، کارهاشو دوست داره خودش انجام بده مخصوصاً غذا خوردن ، مثل ...
نویسنده :
مامان
10:43
پریدن رها از دایو
سلام به همه دوستان و دخترهای گل و گلاب خودم حالتون چطوره ، انشاءالله هر جا که باشید تنتون سالم و روح و روانتون شاد باشه ، دختر های گل من چطورند ، مامانی فدای این دو دختر بره که اینقدر شیطون بلا شدند ، رهای شجاع من هر روز بزرگ و بزرگتر می شه ، هفته پیش ( 95/5/18) جلسه اول از شنای مرحله دوم شروع شده کرد، بعداظهر با رها رفتیم شنا ، رها رو به معلمش ( خانم زهرا یوسف تبار) تحویل دادم و تو سالن منتظر نشستم آخر های وقت بود که معلمش منو صدا کرد گفت بیا رها شاهکار کرده ، تا گفتم چی شده ، دیدم رها بالای دایو وایساده و دستاشو بالا گرفته ، من که خشکم زده بود تا گفتم رها رو نگذار بپره ، رهای شجاع من پرید ، آخه خیلی دایو بلند بود . همه بهش آفرین ...
نویسنده :
مامان
10:03
عسلکم 18 ماهگیت مبارک
روزتون مبارک عزیزانم
صحبت مامان
سلام به دوستای وبلاگی خودم حالتون چطوره ، خوبین ، ببخشید دیر به دیر می تونم بهتون سر بزنم ، در گیر کار بیرون ، خونه و.... خلاصه زندگی رو با خوبی و بدیهاش می گذرانیم و خدا رو شکر می کنیم ، از دختر های گلم بگم که هر روز شیرین تر می شن ، رها جون که دوره اول شنا رو تموم کرده و می خواد مرحله بعد رو آغاز کنه ، حسابی بزرگ و خانوم شده ، بهش گفتم وقتی من کار دارم تو مامان خواهر کوچولوت رونیا هستی ، اون هم به رونیا می گه رونیا جونم، من مامانت هستم ها ، مواظبتم ، و... دیشب سی دی الیسا و آنا رو گذاشته و تو حال و هوای خودش می خوند ، من به باباش اشاره کردم ، کلی خندیدیم ، خلاصه دنیایی داریم از رونیا بگم که خیلی شیطون بلا شده ...
نویسنده :
مامان
9:38