رهاسادات  رهاسادات ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره
رونیا ساداترونیا سادات، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

نفس های مامان و بابا رها و رونیا

افتادن دندان شیری رها

سلام به هم دوستان خوب و دخترای گلم رها جونم بلاخره مروارید کوچولوت در تاریخ 96/5/28 افتاد. دیگه خیلی لق شده بود و من دل نگاه کردن نداشتم خیلی اذیت می شدی و همش می گفتی مامانی نمی تونم غذا بخورم ، شب با همون وضعیت خوابیدی فردا صبح داشتم بهت می گفتم مهد رفتی مواظب دندانت باش و اگر افتاد دور نریز می خوام برات نگه دارم در حین همین صحبتها بودیم و تو داشتی یکبار دیگه به من دندانت رو نشون می دادی همین که داشتم نگاه می کردم زبون زدی و آمد بیرون   کلی خوشحال شدیم و سر صبح دنبال دندونت روی کف آشپزخونه می گشتیم بلاخره پیداش کردیم ، شما سر از پا نمی شناختی و منتظر بودی که شب بشه و دندونت رو زیر بالشت بگذاری و از فرشته مهربون جایزه بگیری ، ...
29 مرداد 1396

در انتظار افتادن دندان رها

سلام به همگی و الخصوص دخترهای خودم حالتون خوبه ، امیدوارم که همیشه خوب و خوش باشید ، بلاخره دندون رها جون من هم لق شد ، آخه رها خیلی منتظر این لحظه بود چون می خواد دندونشو زیر بالشتش بگذاره تا فرشته مهربون ( به قول بابای رها ، بابای مهربون نه فرشته مهربون ) براش جایزه بیاره ، تازه فکر می کرد برای هر دندون یک جایزه میاره و من بهش گفتم عزیز من فقط یک جایزه برای اولین دندونت میاره     ، رها جون دیروز داشتی گریه می کردی و می گفتی بابایی بره هویج بخره که زودتر دندونم بیفته و جایزه بگیرم کلی باهات حرف زدم و قانعت کردم تا آرم شدی . امان از این وروجکهای کوچولوی من ...
21 مرداد 1396

سد کوثر- نومل

سلام به همه دوستان خوبم و دخترهای گل خودم حالتون چطوره ، خوبین ، امیدوارم همیشه سالم و سلامت باشین ، روز جمعه مورخ 29/4/96 فرصتی شد که با بچه ها بریم یک گردش دستجمعی ،خیلی جای قشنگی بود یک جای آرام و خلوت ، حسابی همه ما کیف کردیم ، رها و رونیا کلی ذوق می کردن و هیجان زده ماهیهای داخل سد بودن ، کلی تمشک خوردیم، عکس و فیلم هم براه بود ، خلاصه یک چند ساعتی از هیجانهای زندگی روزمره بدور بودیم
2 مرداد 1396

دخترام دیگه بزرگ شدن

سلام به همه دوستان الخصوص دخترهای گل و گلاب خودم  دخترام دیگه دارن بزرگ میشن الان که دارم این مطلب رو می نویسم رها سادات 5 سال 7 ماهشه و رونیا سادات 2 سال 3 ماهشه ، چشم روی هم گذاشتیم بزرگ شدن ، وای چه لحظات خوبی رو داریم از دست می دهیم مطمعناً در آینده افسوس این روزها رو می خوریم ، پس باید الان تا می تونیم قدر لحظات این روزها رو بدونیم . از رونیا براتون بگم که روز به روز شیرین تر میشه ، تازه از پنجشنبه مورخ 96/2/21 جیشو میگه الان چند روزی هست که بدون پنپرز به مهد کودک میره  دخترم دیگه حتی بیرون هم پنپرز پاش می کنم میگه بریم دستشویی و داخل پنپرزش جیش نمی کنه آخ قربون این دختر گلم برم من ، خیلی خیلی راحت قبول کرد البته اوا...
2 خرداد 1396