رهاسادات  رهاسادات ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره
رونیا ساداترونیا سادات، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

نفس های مامان و بابا رها و رونیا

شیطنتهای رونیا خانم

سلام به همگی ، دخمل کوچولوی ما روز به روز داره بزرگتر می شه انگار همین دیروز بود که بدنیا آمده بود ، حسابی شیطون شده دیشب برای اولین بار تونست یک دقیقه ای بشینه ( 94/6/24) ، صداهای مختلفی از خودش در میاره ، غلت زیاد می زنه در یک چشم بهم زدن از این ور حال به اون ور می ره ،دائم باید مراقبش باشیم که به جایی نخوره ، چند روز پیش غافل شدم برای چند لحظه ای روی تخت گذاشتمش ، خودم هم پایین تخت داشتم دنبال وسیله می گشتم  یک دفعه دیدم صدای جیغش بالا رفت من و بابایی به طرفش .... عزیز من از روی تخت افتاد ه بود خیلی حالم بد شده بود خوشبختانه فاصله تخت تا زمین کوتاه بود و گل من هیچیش نشده بود  ولی با داشتن بچه ای به این سن باید خیلی خیلی مراقب ...
25 شهريور 1394

رها و رونیا جونم

سلام به همه دوستان ، خیلی ببخشید دیر به دیر بهتون سر می زنم آخه این دو وروجک.... خیلی هر دو شون بامزه شدند رها که برای خودش یه خانمی شده ، رونیا خانم هم روز به روز شیرین تر می شه ، الان درست 7 ماه 15 روزشه ، حریر بادوم ، سوپ ، پوره می خوره سوپ رو به سختی می خوره ولی هر طور که شده بهش می دم کارهای جالبی می کنه با دهانش صداهای مختلفی در میاره و خیلی خوش خنده است نسبت به رها خیلی واکنش نشون می ده وقتی رها توپ بازی می کنه قهقه می زنه با وجود کار بیرون داشتن دو فرزند خیلی سخته اما خیلی خیلی شیرینه من از اینکه دو فرزند ناز خدا به من ارزانی داشته به خودم می بالم و هر روز خدا را به خاطر این دو فرشته ناز شکر می کنم.   ...
21 شهريور 1394

تولد رونیا سادات

سلام به همه دوستان عزیزم بلاخره بعد از 7 ماه تاخیر آمدم ، سرم خیلی شلوغ شده دختر گلم رونیا سادات بدنیا آمد الان.شش ماه  و نیم سن داره ، شیرین ، دوست داشتنی مثل رها جیگر عزیز دلمون در یک روز آفتابی  ولی سرد در بهمن ماه سال 93 در بیمارستان فلسفی تحت نظر دکتر رمضان نژاد  چشم به جهان گشود و دل همه ما رو شاد کرد، لحظه شنیدن اولین گریه اش چقدر دلنشین بود   وای خیلی لحظه قشنگیه این سعادت رو برای دختر اولم رها جون نداشتم ولی برای رونیا کاملاً هوشیار بودم و تونستم توی اتاق عمل ببینمش ،  یک دختر زیبا با موهای مشکی و چشمانی باز وای خیلی قشنگه ، انشاءالله خدا به هر کسی که بچه نداره ، بده خیلی نعمت بزرگیه امیدوارم من و همسر...
4 شهريور 1394

بازدید از باغ وحش جنگل قرق

سلام به همه دوستان خوبم  امروز 93/10/23 برای اولین بار دختر گل گلابمون می خواد بره اردو ، من یکم دلهره دارم آخه اولین بارشه و بیرون شهر و... خودش که سر از پا نمی شناخت ، امروز سریع از خواب بیدار شد و بدون هیچ بهونه ای صبحانشو خورد و همش می گفت بریم ، الان میرن ها و...  دیشب براش کتلت درست کردم ، خدا کنه که بخوره ، خوشگل خانوم به من می گفت نارنگی هم برام بگذار، آخه خیلی نارنگی دوست داره هر روز وقتی از مهدکودک میاد اولین کاری که می کنه ، یک نارنگی می خوره ، انار هم خیلی دوست داره راستی این روزها بخاطره شرایط جسمیم بعدازظهر میریم خونه مادرجونش و آخر شب با باباش میایم ، وای که دیروز با دیانا و هلیا ( دختر خاله هاش ) کولاک ...
23 دی 1393

عکس شب یلدا در مهدکودک

سلام به همگی  چند روزیه که رها جون ما سرما خورده و یکم بی حاله ، نصف شب دیدم تبش بالا رفته ، فوری قطره استامینوفن بهش دادم ، نصف شب خیلی بی تابی می کرد و همش از خواب بیدار می شد و هی می گفت من رو روی پایت بگذار بخوابم و من با اون وضعیت .... ولی بخاطره دختر گل گلاب خودم حسابی تابش دادم تا خوابید  امروز صبح ، مهد کودک قراره ازش عکس به مناسبت شب یلدا بگیرن ، طبق معمول همه زحمتها ، گردن خاله جون فاطی اش است ، چون دختر گل ما مریضه قرار شده بره با خاله جونش مهدکودک ،عکسشو بگیره و دوباره برگرده خونه مادرجونش ، امیدوارم حالش خوب باشه و حسابی توی عکس بخنده  ...
7 دی 1393

دختر شجاع مامانی

سلام به همه دوستان عزیز  اگه یادتون باشه بهتون گفتم رها رو می خوام ببرم دندانپزشکی ، بلاخره روز پنج شنبه با خاله جون فاطی اش رفتیم ، من که یکم دلهره داشتم ولی خودش خوشحال از اینکه داره میره تو اتاق بازی و... وقتی نوبت ما شد خیلی راحت روی صندلی نشست و دکتر آمپول زد و کار خودش رو آروم آروم انجام داد، من که خیلی تعجب کرده بودم از این همه شجاعت دختر کوچولوی خودم ، آخر سر هم یک پازل بهش داد ، وقتی از اتاق بیرون آمدیم خاله جونش با تعجب به من گفت تمام شد ، هیچ صدایی نیامد و... بعد همانطور که بهش قول داده بودم یک دسر ( دنت کاکائویی به قول خودش ، سیاه ) براش خریدم  امروز هم قراره دوباره ببرمش ایشاءالله مثل دفعه قبل اذیت نشه ، قول د...
25 آذر 1393

دندانپزشکی

سلام به همگی امروز پنج شنبه 93/10/20 رها جون نوبت دندانپزشکی داره آخه متاسفانه دکتر گفته چند تا پوسیدگی داره و باید درست بشه ، نمی دونم موقع آمپول زدن چه عکس العملی نشون بده ، نگرانم ، امیدوارم زیاد اذیت نشه و همکاری کنه ، آخه دخملک من هنوز خیلی کوچیکه و هنوز نمی دونه این کارها به نفع خودشه ،  عزیز من می دونم دردت میاد ولی با صبر و تحملی که در تو می بینم مطمئن هستم همکاری می کنی   
20 آذر 1393