شب یلدا
سلام به دوستان گل
یادم رفته بود خاطره شب یلدای رها جون رو تو وبش بنویسم الان یه فرصت کوچولو پیدا کردم گفتم بهترین موقعه که این کار رو بکنم ، شب یلدا امسال مثل سالهای قبل خونه مامان جون بودیم ، حسابی دخمل ما با پریناز بازی کرد ، البته که چند بار ناقافل موهای بنده خدا رو کشید و پریناز هر بار به حالت قهر تو اتاق می رفت ، و رها هم زود می رفت بوسش می کرد می گفت دیگه موهاتو نمی کشم ولی باز .... این مو کشیدنو فکر کنم از مهدکودک یاد گرفته
حسابی اون شب پرخوری کرد ، آجیل ، شیرینی ، انار ، هندوانه و .... تا ساعت 11.5 شب اونجا بودیم ، خیلی خوش گذشت ، داشتیم می رفتیم که مادرجون رها زنگ زد گفت بیان اونجا ، ولی از آنجائیکه دیر وقت بود و رها فردا می خواست بره مهد ، پشیمون شدیم ، هر چند که همه هم ( خاله جون ، دایی حپجون و...) رفته بودن خونه هاشون .
خونه مادرجونش هم خیلی به همه خوش گذشته بود یه کرسی الکی درست کرده بودند و کلی تنقلات روش گذاشته بودن و حسابی از خجالت هم درآمده بودن ( ما که عکساشونو دیدیم )