امان از دست رها
سلام به همه دوستان
مدتی است که من و بابای رها جون سرما خورده یم و هر کاری می کنیم خوب نمی شیم دیشب هم رها جیگر ما ، سرفه می زد و خیلی بی قرار بود ، شصتم خبر دار شد که داره سرما می خوره ، وای نه دیگه این طفلک مریض نشه .
امروز خوشبختانه تب نداشت و لی نصف شب خیلی بی قراری می کرد و پتو رو از روی خودش می کشید و همش بیدار می شد و من مجبور بودم هر چند از گاهی بیدار بشم و رویش رو بپوشانم .
راستی تازگی ها شیر گاو هم می خوره البته با هزار مکافات به بهونه نی ، شیشه شیر و...
فرنی هم دختر گل ما خیلی دوست داره مثل باباش ، و تقریباً یک روز در میان براش درست می کنم
چند روز پیش هم رفته بودیم میوه فروشی ، انگور دیده بود ، عاشقه انگوره ، اون هم مثل باباش ! از آنجایی که همه ما سرما داشتیم نمی خواستیم بخریم ، ولی این شیطون بلا کاری کرد ، کارستون ، که مجبور شدیم یک شاخه انگور برای خانوم خانومها بگیریم !!!
امان از دست این رها جیگر خوردنی ما