دلنوشته مامان با رها جیگر
سلام گل مامانی،
دیشب خیلی اذیت شدی ، آخه امشب افطاری مهمان داریم همه میان ، مادرجون ، خاله جونها ، دایی جونها دیانا ، هستی و...فکر کنم بهت خیلی خوش بگذره ، دیشب خیلی دیر خوابیدی، چون برقها روشن بود ، و تو همش بازی گوشی می کردی ، نزدیکهای ساعت 2 نیمه شب بخواب رفتی ، فکر کنم بیهوش شدی! صبح تصمیم داشتم ببرمت خونه مادرجون ، که یکم بیشتر بخوابی ، اما دیدم ساعت 8.20 دقیقه بیدار شدی ، وقتی بیدار شدی احساس کردم یکم بدنت گرمه آخه هنوز سرماخوردگی ات خوب نشده ،وقتی دیدم سرحال شدی بردمت مهدکودک ، الان که به مهد زنگ زدم گفتند دراز کشیدی و یکم تب داری ، بخاطره همین به خاله فاطی زنگ زدم که زودتر بیاد دنبالت ، شاید هم خودم مرخصی بگیرم و زودتر بیام
دختر گلم ببخش که باید بخاطره کار مامانی زود بیدار بشی و بری مهدکودک
دوست دارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی