اولین روز شنا رها
سلام به همه دوستان خوبم
می خوام خاطره اولین روزی که رها جونم به شنا رفت رو براتون بگم ، تو ایام ماه مبارک رمضون تصمیم گرفتم رها رو کلاس آموزشی شنا بفرستم ، بلاخره روز موعود رسید و رها خانم با هزار شوق و سئوال در ذهن به شنا رفت ، وای سر از پا نمی شناخت ، معلمش ( زهرا جون ) می گفت رها خیلی دل و جرعت داره و اصلاً نمی ترسه ، وقتی می خواست از آب بیرون بیاد گریه می کرد و می گفت می خوام بازم باشم ، قول دادمش که باز بیارمش
دیروز جلسه پنجمش هم تموم شد ، چند جلسه ای است که دیانا هم باهاشه ، وای نمی دونید چکار می کنند ، معلمش می گه رها خیلی خوبه و استعداد این کار را داره ، خیلی دلم می خواد ادامش بده ، امیدوارم همینطور بشه و همکاری بکنه
دیروز متوجه شدم که کلاس شنا رو بعد از افطار انداختند ، خیلی ناراحت شدم آخه باباش تازه ساعت 9/5 شب خونه میاد و من نی دونم چکار کنم ، ولی چاره ای نیست باید به هر زحمتی که هست بفرستمش
تا بعد خدانگهدار