جشن تولد نمی دونم کی ؟!
سلام بچه ها
از چند شب پیش هی مامانم بهم می گفت می خوایم تولد بگیریم ، هلیا میاد ، دیانا میاد و.... بعد من هم بهش می گفتم تولد من ، مامان می خندید می گفت نه تولد من و بابا ، باز من می گفتم تولد من ، و باز مامان می گفت باشه تولد تو
خلاصه پنج شنبه ، صبحش خونه مادرجون رفتم آخه مهد کودکم بخاطره نظافت ماهانه تعطیل بود ، خونه مادرجون دیانا و هستی هم بودن و کلی بازی کردیم و البته دعوا با دیانا !!
وقتی مامانم از اداره اومد با هستی اومدیم خونه کلی بنده خدا رو اذیتش کردم ، آخه باید با من می کرد دیگه ، بعدازظهر مامانم باز خاموشی زد و همه باید می خوابیدن آخه مامانم می گفت اگه نخوابم ، شب خیلی خسته می شم و دیاناشون خونمون نمی یان !!
بلاخره شب همشون اومدن ، خاله جون زلیخا و خاله جون محدثه یک کیک خیلی خوشگل درست کرده بودن آنقدر خوشمزه بود که نگو ، کلی هم کادویی آوردن نمی دونم چرا برای من نیاوردن آخه مگه تولد من نبود ، خودم شمع ها رو فوت کردم !! تازه روی کیک یه شمع به شماره 4 بود ، نمی دونم مگه من 4 سالمه !! پس مامانم می گه من که دو سال و نیمه، فکر کنم تولد مامان و بابا بود ! نمی دونم گیج شدم
خلاصه تولد هر کی که بود خیلی خوش گذشت ، راستی نگفتم هستی و هدی با عروسک خرسی رقصیدن و بابایی هم کلی سوت زد