دومین عید قربون
سلام ،
دو ساله که با وجود رها عید ها ، برای من و باباش حال و هوای دیگه ای داره ، مثل دیروز که عید قربون بود و همه پیش هم بودیم ، البته بابای رها مجبور بود صبح ، مغازه بره ولی باز سر ناهار یکم با تاخیر خودشو رساند .
صبح روز عید قربون لباسهای خوشکل رها را تنش کردم و رفتیم خونه مادرجونش، آخه دایی جونش (غلامرضا ) قرار بود گوسفند بکشه ، خیلی خوش گذشت ، بعد از کلی خوردن و خندیدن و عکس گرفتن ، رفتیم خونه مامان جونش ، انجا هم همه منتظرمون بودند ، پریناز و سامان دور رها می چرخیدند و ذوق می کردند ، موقع ناهار ، رها برای اولین بار بدون زحمت ، ناهارشو خورد ، فکر کنم خیلی گرسنه اش بود , آنقدر از ناهار خوردنش ذوق کرده بودم که کلی ازش عکس گرفتم ، حتماً بعداً تو وبلاگش می گذارم ، خلاصه بعد از ناهار باز کلی عکس گرفتیم بعد آمدیم خونه ، دختر گلم تو ماشین خوابش برده بود ، آنقدر خسته بود که تا ساعت ٨ شب خوابید . بعد از بیدار شدن رها دوباره رفتیم خونه مادرجون ، بعد آخر شب همگی آمدیم خونه .