امان از گریه های جیگرم
عزیزم دیشب حسابی مامان و بابا را ترسوندی ، آنقدر گریه کردی که یکدفعه نفست رفت ، البته اين دفعه اولت نيست ولي ديشب يكم طولاني تر بود ، نمي دانم چي شده بودت هر كاري مي كرديم ساكت نمي شدي ، شايدي هم دلت درد مي كرد . خلاصه آنقدر برات شعر و لالايي خوندم كه تو بغلم خوابت برد .
الهي قربون دختر گلم برم موقع گريه ، لوچه مي كنه ، دوست داره بغلش كنيم و با هاش حرف بزنيم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی