اولین تجربه عید قربون رها جون
روز عید قربون ، لیاسهای نو دخترم که مادرجونش خریده بود تنش کردم ، اول فکر نمی کردم اندازه اش بشه اما جیگرم آنقدر زود بزرگ شده که متوجه نشدم . گلم مثل یک تکه ماه شده بود بعد از اینکه کلی خوشکلش کردم همگی رفتیم خونه مادرجون ، آنجا همه منتظر رها جون بودند هر کس می خواست بغلش کنه حتی دختر خاله اش دیانا کوچولو ، خلاصه آنروز خیلی خوش گذشت . راستی گوسفند هم کشتیم .
بعد شب هم رفتیم خونه مامان جونش ، آنجا هم دختر عمه اش ، پریناز بلا هی می خواست بوسش کنه ، خلاصه وقتی کلی خوش گذراندیم رفتیم خونه .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی