امان از شیطنتهای رها
دیشب رها تا ساعت ١ شب بیدار بود ، از بس که بازیگوشه ، با اینکه تقریبا تمام برقها رو خاموش کرده بودیم ولی باز نمی خوابید ، تمام چشمهایش از خواب قرمز شده بود ولی از خواب خبری نبود .
مرتب از روی پله آشپزخانه بالا و پایین می ره ، یا پاهاشو به لباسشویی می چسبونه ، کشوهای میز تلویزیون رو باز می کنه و می خواد داخلشو ببینه ، یکبار هم دستش داخل کشو گیر کرد که نازگلم خیلی گریه کرد . دیگه نمی شه ازش چشم برداری
پریشب وقتی از مهمانی آمدیم ، اتفاق جالبی افتاد ، برای اولین بار مبل رو گرفت و ایستاد . خیلی غیر منتظره بود ، تازه دیشب هم بدون اینکه کمکش کنیم ،خودش نشست.دیگه داره دختر گلم بزرگ می شه ،
تازگیها هم حسودی هم می کنه ، چند روز پیش وقتی دیانا ، دختر خاله اش رو بغل کرده بودم ، رها گریه می کرد و می خواست بغلش کنم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی