دندونی رونیا جون
سلام به همگی الخصوص به دخملهای گل و گلاب خودم
بلاخره قسمت شد دندونی رونیا جونم رو پنج شنبه ( 93/8/14)درست کنم ، الان نزدیک 2 هفته ای است که دوتا مروارید دخترم نیش زده ولی بخاطره ایام محرم دیرتر براش جشن گرفتم ، خاله جون زلیخا و مادرجونش براش شیر برنج درست کردند ، کلی ازش عکس گرفتیم ، شبش هم سالاد الویه درست کرده بودم ( من و باباش )
رونیا جونم بابایی خیلی زحمت کشید و بیشتر کارهای شام رو خودش انجام داد باید خیلی قدرشو بدونی عزیزم ، راستی کلی هدیه جمع کردی ایشاء لله که مبارکت باشه
راستی رها جون ، اون روز دیانا و خاله فاطی دنبالت مهدکودک آمدن می دونم وقتی دیانا رو دیدی کلی ذوق کردی ناهار هم خونه مادرجون رفتی و حسابی با دیانا بازی کردی ، یکم هم خوابیدی وقتی خاله فاطی عکس خوابیدنتون را نشون داد از خنده مرده بودم تو رو تخت خاله فاطی خوابیده بودی و دیانا تو نی نای نای کوچیکش ، خیلی جالب بود . انشاء الله در آینده دوستای خوبی برای هم بشین و به خاطره کوچکیتون قاه قاه بخندین
گلهای من دوستون داریم به اندازه ستاره های آسمون