تولد 4 سالگی و 8 ماهگی رها و رونیا
سلام به همگی بخصوص دخترای گل خودم
جمعه شب مورخ 94/7/17 خونه ما حال هوای دیگه ای داشت ، آخه تولد رها خانم (با یک هفته تاخیر ) و رونیا جون ( 8 ماهگیش) بود از شب قبلش من و باباجونش تا ساعت 3 بیدار بودیم بابایی بادکنکها را باد کرده بود وای که چقدر انرژی گذاشت آخه قرار بود ازون بادکنک بزرگها بگذاریم و بیچاره بابایی روی بادکنکها را کلی شکلک کشید و...
همه اومده بودن خاله جونها ها مادرجون دایی جون ها کلی رها خانم هدیه جمع کرد ، حسابی به رها و دیانا ( دختر خاله ) خوش گذشت و کلی شیطونی و البته لجبازی !! کردند .
رونیا جون هم یکم اذیت شد آخه خونه شلوغ بود و نمی تونست بخوابه ، با هزار زحمت زندایی محجوبش خوابوندش ، وقتی از خواب بیدار شد کلی ازش عکس گرفتیم . وقتی فشفشه های روی کیک رو روشن کردیم چشماش دیدنی بود با تعجب به فشفشه ها نگاه می کرد و اصلاً پلک نمی زد .
خلاصه بعد خور دن کیک و دسر مهمونها رفتند و رها خانم باز هم می خواست با وسایلی که براش آوردن بازی کنه ولی از آنجائیکه فردا باید می رفت مهد کودک ، سریع خوابوندمش