رهاسادات  رهاسادات ، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 17 روز سن داره
رونیا ساداترونیا سادات، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

نفس های مامان و بابا رها و رونیا

چند روز تعطیلی عید فطر

1393/5/12 8:44
نویسنده : مامان
75 بازدید
اشتراک گذاری

سلام  به همگی

این چند روز تعطیلی  عید فطر به خاطره شغل بابایی نتونستیم بیرون بریم ، ولی خوب بعدازظهر ها سعی می کردم بیرون ببرمت ، یه روز پارک ، یه روز پیاده روی و یه روز هم من شام پیتزا درست کردم ، و وسایل رو جمع کردم با بابایی و تو دخمل خوشگلم و البته نی نی کوچولو که تو دل مامانی هست رفتیم بیرون ، به تو که خیلی خیلی خوش گذشت ، آخه آنجا تاب و سرسره بود و حسابی بازی کردی ، بنده خدا بابایی دیگه خسته شده بود  ولی بخاطره تو جیگر بلا ...

البته خانم خانم ها اصلاً پیتزا نخوردی ، نمی دونم چرا ؟؟ آخه خیلی خوشمزه شده بود

فردا آن  روز باز به من گفتی مامان جون باز دوباره یه پیتزای خوشمزه  دیگه درست کن بریم پارک ، و من گفتم باشه عزیزم  ولی تو که پیتزا نخوردی ، تو گفتی نه ، خوشمزه درست کن من دیگه می خورم  . آخ قربون شیرین زبونیت برم منمحبت

راستی اینو نگفتم آنروز که برده بودمت پارک ،  پارک خیلی خیلی شلوغ بود  شما هم که طبق معمول ، رفتی که سرسره بازی کنی ، سرسره اش بصورت تونلی بود و در جاهایی جای دید نبود ، هر چی اصرار کردم این سرسره رو نرو قبول نکردی ، و من هم بخاطره شرایطم نمی تونستم  زیاد کنترلت کنم ، بعد از چند تایی که بالا رفتی ، هر چی صدات کردم ، جواب ندادی ، دیگه آمدم رو سرسره ، ولی باز ندیدمت ، دیگه داشتم .... وقتی از سرسره که پایین آمدم  دیدم پایین سرسره پهلوی یه خانم  وایسادی و داری گریه می کنی ، حسابی بغلت کردم این ماجرا 10 ثانیه  هم طول  نکشید ولی برای من یه عمر گذشت

اینگار وقتی بالای سرسره رفتی ، بخاطره جمعیت نتونستی جلو تر بری و از همان راه برگشتی و من طرف دیگه سرسره منتظرت بودم ، دیگه با خودم عهد کردم موقع شلوغی  تنها پارک نیارمت .

پسندها (1)

نظرات (0)