سفر به اصفهان
سلام به همه دوستان خوبم ، عیدتون مبارک
و سلام به شیطونک خودم رها جون ، عیدت مبارک عزیزم، امسال سومین سال که با هم عید رو جشن می گیریم ، چقدر شیرین و قشنگه در کنار تو بودن و...
امسال ما یک ساعت قبل از سال تحویل ، سفرمون رو شروع و راهی اصفهان شدیم ، تو ماشین بودیم که سال تحویل شد، از همون جا به مامان جون و مادرجون و... تبریک گفتیم ، الان که دارم این مطالب رو می نویسم ، پنجمین روز عیده ، و ما دیروز از اصفهان برگشتیم ، خودمونیما تا تونستی شیطونی کردی ، دم به دم تو بازار اصفهان از من و بابایی خواسته داشتی ، شیرینی ، عروسک ...و البته بغغغغل ، بیشترش من باید بغلت می کردم ، یکم هم رو دوش بابایی می رفتی ، بگذیریم
از مکانهایی که دیدیم ، باغ پرندگان ، سی و سه پل ، عالی قاپو ، چهل ستون و.... که البته شما از باغ پرندگان خیلی خوشت آمد و با تعجب حیونات رو نگاه می کردی !!
دیشب هم بعد از برگشتن از مسافرت خونه مامان جون و مادرجون ، دایی جون و... رفتیم و تا تونستی پسته ، حلوا اماج و... خوردی ، خدا کنه تو این ایام عیدی مریض نشی ،
الان هم که ساعت 9 صبحه ، من اداره هستم و مطمناً بابایی داره باهات کلنجار میره تا بیدار شی و بری مهد کودک ، ببخشید که تو عید هم باید بری مهد کودک ، هفته بعد مرخصی گرفتم و تمام هفته رو باهم هستیم و یه دل سیر بغل بغل کنار هم می خوابیم آخ چه کیفی داره
تا بعد بای