بی قراری رونیا جون
سلام به همه دوستان خوبم
دخترم رونیا امروز 11 ماهش پر شد و وارد ماه دوازدهم شد ، وای که چقدر زود گذشت . خیلی بزرگ و شیرین شده ، ماما ، با با و دَ دَ رو می گه به شیر هم بِ بِ می گه ، چند تا مکعب را روی هم می گذارم و بهش می گم بزن ، با دستای کوچولوش می زنه و می خنده ، عاشق آهنگه ، و با کوچکترین آهنگی شروع به رقصیدن می کنه . دیشب دختر گل ما خیلی بی قراری می کرد یکم سرما خوردگیش بهتر شده ،نیمه های شب از خواب بیدار شد و شروع کرد به گریه کردن ، فکر کردم گرمش شده و لباسهاشو کم کردم اما دیدم باز بی قراری می کنه ، احساس کردم دلش درد گرفته از نبات داغ گرفته تا عرق نعناع و... بهش دادیم ولی باز گریه می کرد ، دلم خیلی براش می سوخت ، می ترسم دوباره سرماش شروع بشه وای نه ... چقدر بده که نمی تونه حرف بزنه
بلاخره بعد از کلی بغل کردن و دور دادن از طرف من و باباش ، ساعت 4 یا 4.5 صبح خواب رفت ، صبح اگه رها جونم منو بیدار نمی کرد خواب مونده بودم ، خیلی دلم می خواست باز بخوابم ولی باید می رفتم سر کار ، بلاخره بلند شدم بعد از صبحانه خوردن من و رها از خونه آمدیم بیرون
من که می خواستم از خونه بیرون بیام رونیا خواب خواب بود ، خدا کنه دیگه بدقلقی نکنه و حالش خوب شده باشه .
انشاءالله خدا همه بچه ها رو سالم نگه داره چون واقعا هیچ پدر و مادری نمی تونه رنج بچه اش رو ببینه .
آمین یا رب العالمین