من 5 ماه شدم
امروز من ٥ ماه و ٤ روزم شده ، خیلی بزرگ شدم . یکم هم سنگین شدم ، کمر مامان جونم درد می گیره هی منو بغل می کنه ، آخه من دوست دارم منو بغل کنه تا همه جا رو ببینم ، دست مامان جونم درد نکنه که این قدر برام زحمت می کشه ، خیلی مامانم رو دوست دارم ، اگه شب کنارم نخوابه و برام شعر نخونه ، گریه می کنم .
پستونک هم خیلی دوست دارم ، شبها باید حتماً بخورم، یک کیفی داره
تازه غلت هم می زنم ، یکم برام سخته ولی دوست دارم .
چند شب پیش هم که برف آمده بود با مامان و بابا رفتیم بیرون و از من عکس گرفتند ، خیلی کیف کردم ولی آخرش دیگه تو ماشین تو بغل مامانم خوابم برد .
تازه یک چیز دیگه ، دیشب هم رفتیم خونه خاله جون زلیخا ، یک نی نی آنجا بود ، اسمش هم هلیا بود
جونمی جون ، یک دوست دیگه هم پیدا کردم ، هلیا جون زودتر بزرگ بشو تا با هات بازی کنم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی