سورپرایز تولد
سلام به همه دوستان وبلاگی
بلاخره روز سورپرایز رسید و همه منتظر سورپرایز بودن ، روز پنج شنبه مورخ 10/11/92 قرا بشد برای دختر گلمون یه تولد بگیریم با یک سورپرایز ...
اتاق ر ا از شب قبلش تزئین کرده بودیم و بادکنکها رو هم بعداظهر روز بعد گذاشتیم دل تو دل یک نفره که رها خانم باشه نبود ، می دونست که همه خصوصاً دیانا و هستی ، خاله جون فاطیش می خوان بیان
سورپرایز را هم بهش نشون نداده بودیم ترسیدیم لو بده ، وقتی همه مهمونها آمدند ، همه منتظر بودن ، بهشون گفتیم یکم صبر کنن ، بعدش وقتی سید جواد از مغازه آمد ، رفتم لباس خرگوش رها رو آوردم گفتیم این هم سورپرایز ، که تو ذوق همه خورد و همه می خواستن ما دو تا رو بزنن و...
خلاصه دیدیم وضع خیلی وخیمه ، دیگه سید جواد رفت بالا پشت بوم تا لباس خرسی ( سورپرایز ما ) رو بپوشه ، من هم بعدش رفتم بالا تا در تن کردن لباس کمکش کنم
وای وقتی که آمد همه از خنده روده بر شده بودن ، وای تا اون شب اینقدر نخندیده بودم ، شب خیلی خیلی خوبی بود ، به همه خیلی خوش گذشت ، هستی لباس رو یواشکی تنش کرده بود و کلی باهاش رقصید خلاصه ....
فکر می کردم رها خیلی بترسه ، اولش یکم می ترسید ولی وقتی بهش گفتم این عروسکه و بابایی تو عروسکه ، آروم شد و آخرسر ، سر عروسک رو سر کرد و باهاش عکس گرفت ، اما طفلک دیانا خیلی می ترسید و با باباش رفته بود بیرون خونه !!! و همش به دیانا می گفت این عروسکه
راستی شام هم پیتزا درست کرده بودیم که همگی مخصوصا صهبا و خاله جون رها ( خاله جون زلیخا) خیلی خیلی کمک کردن ، دست همشون درد نکنه
حتماً عکس خرسی رو تو وب می گذارم ،
بای